اگه شکسته پای من
گریه نکن عصای من
هرچی شکسته بنویس
به پای گریه های من
اگه تمومه طاقتت نمونده روز راحتت
نگاه پر صداقتت غنیمته برای من
اینه و شمعدون نمیخوام
من لب خندون نمیخوام
هر چی که خندس واسه تو
هرچی غمه برای من
بخند و از خنده بگو از غم بازنده بگو
عمر بزرگوارتو تلف نکن به پای من
عشق من رو میخوای چیکار؟
عذر و بهونه کم بیار
دوس ندارم که عاقبت تو بشکنی به جای من
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی پای پنجره نشستم کوچه خاکستریه باز زیر بارون من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزاست حال و هوام رنگ تو کوچه دلتنگ تو دلم گرفته دوباره هوای تورو داره چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره این راه دورم خبر از دل من که نداره اروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم گرد و غباری که دلم گرفته حوصله ی زیر و زبر نداره ساقه ی خشکیده ی بید صبرم خم شده و نای تبر نداره می آد با اینکه آخرای قصه س از رو دوشم این بارو بر میداره قافیه هام یکی یکی تموم شد، اما ترانه هام صدا نداره از رو دوشم این بارو بر میداره یعنی یکی پیدا نمیشه از اون برای این خسته خبر بیاره اگه بیاد بهش بگین بجنبه غصه داره دخل منو می آره نیمه شب اواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای اغاز کردیم در خیال دل بیاد اورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت دل به یاد اورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را ان نظر بازی و ان اسرار را ان دو چشم مست اهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود امد و هم اشیان شد با من او همنشین و هم زبان شد با من او خسته جان بودم که جام شد با من او نا توان بودم توان شد با من او دامنش شد خوابگاه خستگی اینچنین اغاز شد دلبستگی وای ازان شب زنده داری تا سحر وای از ان عمری که شد با او به سر مست او بودم ز دنیا بی خبر دم به دم میشد این عشق بیشتر امد و در خلوتم دمساز شد گفتگو ها بین ما اغاز شد گفتمش در عشق پا بر جاست دل گر تو چشم دل گشایی زیباست دل گر تو ذورق بان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل دل ز عشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سرگردان شده گفت در عشقم وفادارم بدان من تو را بس دوست میدارم بدان شوق وصلت در سرم دارم بدان چونه تویی مخمور خمارم بدان با تو شادی میشود غمهای من با تو زیبا میشود فردای من گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوی دلت افسون شده جز تو یادی به دل مدفون شد عالم از زیباییت مجنون شده بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش در سرم جز عشق او سودا نبود بهر کس در دل جز او جا نبود دیده جز بر روی او بینا نبود همچو عشقم هیچ گلی زیبا نبود خوبی او شهره ی افاق بود در نجابت در نکوهی تاق بود روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت اخر این قصه هجران بود و بس حصرت و رنج فراوان بود و بس یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون عاشق کم نبود بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود با من دیوانه پیمان ساده بست ساده ام ان عهد و پیمان را شکست بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست ان کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار دیگر عهد بست با که گویم اینکه همخون من است خصم جان و تشنه ی خون من است بخد بد بین وصل ا و قسمت نشد این گدا مشمول ان رهمت نشد ان طلا حاصل به این قیمت نشد عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست با چنین تقدیر بد تدبیر نیست منبع این مطالب vooiie.blogfa.com این لینک با توجه به درخواست دوست بزرگوارآقای پیام مبنی بر قید نمودن منیع مطالب وبلاگ در اینجا ثبت گردید
سلام دوست خوبم مثل همیشه عالی بود ومن لذت بردم
سرود شعله دلتنگی ز چشم های تو میجوشد
گلوی تلخ تومیداند که بغض شکستن چیست
هوای تازه بارانی درون باغچه می پیچد
در این بهار شکوفایی دلیل پنجره بستن چیست؟
do0stan gerami Aghaye ho0man.Aghaye Iman,Aghaye Es`hagh Mamno0nam az ho0zoreto0n.
Aghaye Iman hagh ba shomast in axaro az net migiram mizaram shoma ham bebinid vase ine ke avaz mikonam(just kidding )
Aghaye payam do0ste gerami ,Aghaye ho0man hamrahe Samimi az ho0z0oret0n sepasgozaram
Aghaye ho0man ho0zoreton dar weblogam khili arambakhshe d0oste aziZ.Sepas
سلام
آفرين به شما كه ميبينم اينبارم منبعتونو نقل كردين
جسارت منو هم ببخشيد! به هرحال ممنونم
Azizane bozorgvar khano0m farzaneh bozorgvar va khano0m moshkina niko sirat mamno0nam az ho0zore delgarm konandato0n.payandeh bashid azizanam
فلسفه های پشت بام زده، فکرهای همیشه طاعونی
زجر تشخیص زندگی از هیچ، مثل تفکیک قیر از گونی
پرسه ها در هویت چندم، ترس از یک هزارتوی جدید
بین جمعیت جهان گم شد، فردیت های غیر قانونی
تا که این مغزها ورم بکند، تا خوره روح جمع را بجود
تا از این نقطه غم شروع شود، در اشارات گنگ بیرونی ↓
فلسفیدن… و درد را دیدن، فلسفاندن… و درد را خواندن
آخر خط زندگی مرگ است، این مکانیزم شبه سیفونی ↓
مثل دردی به شعرها پاشید، حجمی از دانش جهان کم شد
بَعد یک خوانش نو از هستی، سنگفرش پیاده رو خونی!
خاتون شهر قصه
برايتان لبخند را آرزومندم
زيبا نوشته ايد
Salam do0ste gerami Aghaye mahdi.lotf darin.mamno0n az ho0zore sabzeto0n.
matnhaon khyli ziba va ghashang boodan vaghean az khondaneshon lezat boordam mamnon
do0ste hamishe hamrah ho0man bozorgvar mamno0nam az hozore hamishegi shoma va rahnamaeehaye mofide shoma bozorgvar
201829 بازدید
12 بازدید امروز
37 بازدید دیروز
337 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian